«سلوک» در آموزههای دینی
۹۲/۱۰/۰۹ حقیقت سلوک و عرفان عملی، حرکت درونیِ قلبی از عالم حس و ماده به سوی خداوند بلند مرتبه است. این حرکت باطنی را بر اساس نظام فلسفیِ صدرایی، میتوان به حرکت جوهری ذاتی انسان تا رسیدن به مرحله «فناء فی الله» و بالاتر از آن تفسیر کرد. چکیده حقیقت سلوک یا عرفان عملی، نوعی
۹۲/۱۰/۰۹
حقیقت سلوک و عرفان عملی، حرکت درونیِ قلبی از عالم حس و ماده به سوی خداوند بلند مرتبه است. این حرکت باطنی را بر اساس نظام فلسفیِ صدرایی، میتوان به حرکت جوهری ذاتی انسان تا رسیدن به مرحله «فناء فی الله» و بالاتر از آن تفسیر کرد.
چکیده
حقیقت سلوک یا عرفان عملی، نوعی حرکت باطنی و گذر از مقاطع نسبی و در نهایت وصول، اتصال و فنای در حق تعالی با معنای درست آن است. از جمله پرسشهایی که ذهن را به خود مشغول میدارد، این است که آیا چنین معنایی را میتوان از آموزههای دینی و تعلیمات پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت(ع) استفاده کرد.
این معنا از سویی، سطح عمیقتری از برداشت دینی را آشکار میسازد و از سوی دیگر، میتواند آغاز بر مطالعات گستردهتر و فنی در این زمینه باشد. بیتردید پیگیری این مسیر، افزون بر آنکه تقارب فضای حاکم بر عرفان عملی اسلامی با آموزههای دینی و مکتب اهلبیت(ع) را اثبات میکند، میتواند منجر به پدید آمدن آثار ارزشمندی در علم سلوک و عرفان عملی باشد.
کلیدواژهها: عرفان عملی، دین، لقاء الله، فنا، منازل، مقامات، طریقت.
مقدّمه
عرفان اسلامی در بستر تکامل خود در ابعاد گوناگونی همچون بعد عملی، بعد معرفتی، بعد ادبی، بعد تربیتی، بعد دینی و بعد اجتماعی بروز و ظهور یافته است، امّا آنچه به عنوان ریشه و ساقه عرفان اسلامی به شمار میآید و از منظر تاریخی نیز بر دیگر ابعاد پیشی گرفته است، بعد عملی عرفان اسلامی است. به تدریج و با شکوفایی این بعد، شاخههای دیگر بر این ساقه استوار شدهاند؛ چراکه عرفان، ادبی، عرفان نظری، عرفان تربیتی و بعد دینی و اجتماعی عرفان شاخههای برآمده از بعد عملی عرفان اسلامیاند. این بعد اساسی را در گذشتهها با نامهای «سلوک»، «معاملات قلبی» و «منازل الاخره» یاد میکردهاند، اما اخیراً از واژه «عرفان عملی» بهره میبرند.
حقیقت سلوک و عرفان عملی
«حرکت» از یک منظر به دو قسمِ حرکت مکانیِ ظاهری و حرکت درونیِ قلبی تقسیم میشود.۱ در عرفان عملی یا همان بعد عملی عرفان اسلامی، اگرچه حرکت ظاهری در قالب سفرها و سیاحتهای سلوکی با انگیزههایی مانند زهدورزی، دوری از اشتغالات دنیوی و ایجاد توحّد، عزلت، یافتن خضر راه و ریاضت، گاه شیوع فراوان داشته است، اما همین حرکت ظاهری نیز به انگیزه حرکت باطنی قلبی صورت میگیرد.
از اینرو، حقیقت سلوک و عرفان عملی، حرکت درونیِ قلبی از عالم حس و ماده به سوی مقصد نهایی؛ یعنی کمال مطلق و خداوند بلند مرتبه است. این حرکت باطنی را بر اساس نظام فلسفیِ صدرایی، میتوان به حرکت جوهری ذاتی انسان تا رسیدن به مرحله «فناء فی الله» و بالاتر از آن تفسیر کرد. اما از آنجایی که حرکت، حقیقتی تدریجی است، به صورت طبیعی دارای مقاطع نسبی است.
از اینرو، در حرکت باطنی قلبی به سوی مقصد نهایی، قرارگاههایی با عنوان «منازل» و «مقامات»، با ترتیبی خاص و چینشی مشخص وجود دارد، و انسان با طی کردن این مقاطع نسبی مرحله به مرحله به خداوند نزدیکتر شده و در نهایت، یک مقطع کلان (که از آن به سفر نخست تعبیر میشود) به حق تعالی به صورتی حقیقی وصول مییابد. هرچند این وصل ـ که از آن با عنوان فناء یاد میشود ـ خود آغازی بر سفری بزرگتر است. لذا اگرچه از یک منظر این سفر پایانی ندارد، اما هم به لحاظ مقاطع نسبی کوچکتر و هم به لحاظ مقاطع کلان، پایانهای نسبی در آن واقعیت مییابد.
چنانکه پیشتر اشاره شد نامهای متعددی بر این حرکت باطنی اطلاق شده است، چنانچه به لحاظ اصل حرکت بدان سلوک گفتهاند. سلوک در لغت حرکت است، اما در اصطلاح حرکت باطنیِ به سوی خداوند میباشد، و از همین منظر رونده این راه را «سالک» میگویند۲ و به لحاظ بستر حرکت راه و طریق، آن را «طریقت» گفتهاند، چنانکه به لحاظ جنس حرکت، معاملات قلبی نام دارد؛ زیرا در عرفان عملی، تنها اعمال جوانحی و قلبی مورد توجه است و همه اعمال جوارحی نیز با تأثیر در قلب مورد ملاحظه قرار میگیرند.
و از منظر مقاطع نسبی، منازل الاخره گفتهاند. البته این واژه از مباحث رسمی معاد اقتباس شده است، لکن منازل آخرت برای عموم مردم پس از مرگ روی میآورد، اما اهل معرفت به دستور رسول اکرم(ص) که فرمودند: «موتوا قَبلَ اَنْ تَموتُوا.»۳ منازل آخرت را بیش از مرگ طبیعی و در مرگ اختیاری میپیمایند.با توضیحاتی که گذشت میتوان برای سلوک چند مؤلّفه اساسی برشمرد:۱٫ سلوک از جنس حرکت است.۲٫ این حرکت در درون انسان رخ داده و حرکت قلبیِ باطنی است.۳٫ در این حرکت منازل و مقاماتی با نظم و ترتیب و چینش ویژهای وجود دارد. ۴٫ نهایت حرکت، وصول به خداوند و فناء در اوست.
ردیابی مؤلفههای بنیادین سلوک در آموزههای دینی
الف) همانگونه که اشاره شد، مهمترین مؤلفهای که بنیاد سلوک و عرفان عملی را شکل میدهد و واژه سلوک نیز به روشنی بر آن دلالت میکند آن است که عرفان عملی از سنخ حرکت است. خداوند متعال میفرماید: «ففروا الی الله».(ذاریات: ۵) در این آیه نه تنها دستور به حرکت داده شده، بلکه حرکت پرشتاب (فرار) که از یک جانب خوف از اموری، و از جانب دیگر شوقِ پناه یافتن به نقطه امنی، شتاب این حرکت را ایجاد میکند، مورد توجه قرار گرفته و جهت حرکت و مقصد نهایی آن نیز مشخص شده است.
علّامه طریحی (۱۰۸۷م) در مجمع البحرین استفاده مفهوم سلوک، یعنی حرکت به سوی خدا را از این آیه کاملاً روا دانسته و عبارت بسیار زیبا و عمیقی را از بعض المحققین در تبیین مراتب این فرار و سیر تا مرتبه وصول الی الله و پس از آن نقل کرده است. متن عبارت اینگونه است: برخی محققان بر این عقیدهاند: «فرار الی الله»، روی آوری به خدا و متوجه ساختن سیر و سلوک به سوی اوست. این فرار، دارای چند مرتبه است:
مرتبه نخست آن، گریختن از اثر برخی از اسماء الله و امان گرفتن در پناه اثر برخی دیگر از اسماء خداوند است. همانند فرار از اثر غضب خداوند و پناه گرفته به اثر رحمت او. مرتبه دوم قرار، آن است که عبد سالک از مشاهده افعال حق تعالی گریخته با ترقی در درجات قرب و معرفت، به مصادر افعال یعنی صفات خداوند دست یابد.
در این مرحله، پارهای صفات به پارهای دیگر بگریزد، چنانچه از سخط خداوند به عفو پناه گیرد. روشن است که عفو و سخط از صفات خداوندند (نه آثار صفات). مرتبه سوم، آن است که سالک از مقام صفات به ملاحظه ذات پروردگار ارتقا یابد و از صفات به سوی ذات بگریزد. پیامبر اکرم(ص) آن هنگام که بر اساس آیه شریفه «و اسجد و اقترب» مأمور به قرب شد، هر سه مرتبه را یکجا گرد صفت آورده و در سجودش عرضه داشت: «اعوذ بعفوک من عقابک» (عقاب اثر صفت غضب است) و عفو (نیز) چنانچه صفت عفوکننده میتواند باشد، به اثر حاصل از صفت عفو نیز اطلاق میشود. (بنابراین، در این قسمت حضرت از اثر صفتی به اثر صفت دیگر پناه آوردند).
آنگاه حضرت نزدیکتر شدند و پس از بینیازی از مشاهده افعال به مصادر افعال، یعنی صفات ترقی کرده و عرضه میدارند: «اعوذ برضاک من سخطک» از سخطت به رضایت پناه میبرم. این در حالی است که رضا و سخط، هر دو از صفات الهیاند (و حضرت در این مرحله از صفتی به صفت دیگر پناه بردهاند). آنگاه، از مشاهده صفات در گذشته به ملاحظه ذات رسیده و تقاضامندانه میگویند: «و اعوذ بک منک».
در این مرتبه از خداوند به خداوند میگریزند و این همان مقام وصول به ساحل عزّت است. آنگاه (وارد دریای وصول میشوند که) سیاحت در عمق دریای وصول درجاتی نامتناهی دارد. از اینرو، هر چه قرب افزوده میشود: حضرت میگویند «لا احصی ثناءً علیک» ثناء وحمد تو را به شماره نتوانم آورد و آنگاه پس از آن میگویند: «انت کما اثنیت علی نفسک» تو همان گونهای که خودْ خود را ستودی، به نهایت مقام اخلاص و تجرید رسیدهاند.۴
امام سجاد(ع) در «مناجات مریدین»، با به کارگیری واژه مخصوص سلوک و با اشاره به دیگر مؤلفههای آن، به روشنی بر حقیقت عرفان عملی (حرکت به سوی خدا تا وصول) اشاره کرده و به محضر خداوند بلندمرتبه عرضه میدارد: «الهی فاسلک بنا سبل الوصول الیک و سیّرنا فی اقرب الطرق للوفود علیک» در واژههای «سلوک»، «سبل»، «وصول الیالله»، «سیر»، «طرق» و «وفود علی الله» دقت و تامّل شود.
ب) از مهمترین واژههای دینی، صراط، سبیل و طریق است. این سه واژه به صورت گسترده در آیات و روایات به کار رفته است. بارزترین مفهومی که از این واژهها تداعی میکند، همانا بستر یک حرکت ویژه است. صراط، سبیل و طریق مبدأ، مقصد و متحرک میخواهد. البته صراط مستقیم واحد، ولی سبیل و طریق متعدد است، از اینرو، صراط همیشه مفرد به کار رفته، اما سبیل و طریق به صورت جمع؛ یعنی سبل و طرق نیز استفاده شده است.
آنچنانکه در مناجات امام سجاد(ع) نیز به کار رفته بود. سبل متعدد هرگاه در بستر صراط مستقیم قرار گیرد «سبل السلام» خواهد بود و اشاره به روشهای مختلفی دارد که به حسب افراد گوناگون و استعدادهای مختلف آنها و شرایط پیرامونی قابل ترسیم است، اما روح همه آنها توجه الی الله و صراط مستقیم هدایت است. از اینرو، خداوند متعال در آیه ۱۶ سوره مائده هدایت به سبل السلام را هدایت به صراط مستقیم و هدایت به سوی نور بر شمرده: «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.»
دقت عرفای اسلامی در این واژهها آنجا خود را نشان میدهد که ایشان میان صراط مستقیم وجودی و صراط مستقیم سلوکی تفاوت قایل شدهاند. صراط مستقیم وجودی علاوه بر سبل سلامت، سبل هلاکت را نیز شامل میشود؛ چراکه همگان حتی کفار و منافقان نیز از باب «انا لله و انا الیه راجعون» به سوی خداوند میروند، اما این سیر قهری بوده و منشأ سعادت نیست. صراط مستقیم سلوکی تنها سبل سلامت را شامل شده و به همین دلیل موجب سعادت و رستگاری است. این صراط مستقیم، روح مشترک راههایی است که انسان را به جلوه رحیمیه خداوند میرساند و به رضوان الهی منتهی میکند.
با این حساب آشکار میشود که متهم کردن عرفا به ترویج کثرتگرایی دینی و پلورالیسم، نه تنها اتهامی بیاساس است، بلکه دقتنظر عرفا در بحث صراط مستقیم و تقسیم آن به دو گونه وجودی و سلوکی رمزگشایی از آیات مختلف در این باب است.۵ در آیات قرآن هر دو گونه از صراط مستقیم مطرح شده است؛ خدای سبحان در آیه «ما مِنْ دَابَّهٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» به صراط مستقیم وجودی و در آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» به صراط مستقیم سلوکی اشاره دارد.
ج) از دیگز شاخصههای اصلی حرکت سلوکی و عرفان عملی، ترتیبی بودن منازل و مقاطع نسبی است. این معنا خاصیت ذاتی حرکت است. شواهد دینیِ فراوانی از این معنا حکایت میکند. آنچه موجب تعجب است اهتمام اندک عالمان شیعی در توجه به این موضوع و استخراج الگوهای گوناگون چینش مقامات بر مبنای این دست روایات است؛ امری که در عرفان اسلامی با پختگی و گستردگی، پیگیری شده است.
شگفتانگیزتر آنکه عدهای با این دست مباحث ـ که رسیدن به خداوند را بر اساس ترتیبی خاص میداند ـ مخالفت میورزند و شگفتآورتر آنکه خود را طرفدار مکتب اهلبیت(ع) و عرفا را نقطه مقابل ایشان معرفی میکنند. اگر آنچنانکه روایت لاضرر و لاضرار و یا حدیث استصحاب مورد توجه قرار گرفته ـ که باید بگیرند ـ این روایات نیز مورد توجه قرار میگرفت، اینک جامعه شیعی صاحب ذخایر بزرگ از مباحث عمیق سلوکی بوده است.
در آموزههای دینی، علاوه بر مراحل کلی اسلام، ایمان و احسان و مراتب سهگانه علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین و همانندهای آنها، به متون ذیل نیز برمیخوریم: شیخ صدوق در خصال از امام سجاد(ع) چنین نقل کرده است: «الزهد عشره درجات فأعلی درجات الزهد ادنی درجات الورع و اعلی درجات الورع ادنی درجات الیقین و اعلی درجات الیقین ادنی درجات الرضا.»۶
در این روایت افزون بر اشاره به درجههای متعددِ سلوک به ریز درجات داخلی هر درجه نیز اشاره شده است. چنانکه امام سجاد(ع) در روایت دیگری به درجات یقین اشاره کرده میفرماید: «الرضا بمکروه القضاء ارفع درجات الیقین.»۷ و یا آنکه امام(ع) میفرماید: «التوکل علی الله عزوجل درجات منها ان تثق به فی امورک کلما»۸ و یا در حدیثی امام رضا(ع) میفرماید: «التواضع درجات، منها ان یعرف المرء قدر نفسه.»۹
در روایت دیگری که کلینی آن را در کافی نقل کرده است. امام صادق(ع) پس از اشاره به درجات دهگانه ایمان، آن درجات را به منزله پلههای نردبان قرار داده و میفرماید: «ان الایمان عشر درجات بمنزله السلم یصعد منه مرقاه بعد مرقاه.»۱۰ چنانچه امام باقر(ع)، ایمان را هفت منزل شمرده و میفرماید: «انّ المؤمنین علی منازل منهم علی واحده و منهم علی اثنین و منهم علی ثلاث و منهم علی اربع و منهم علی خمس و منهم علی ست و منهم علی سبع٫٫٫ و علی هذه الدرجات.»۱۱
شیخ صدوق در معانی الاخبار حدیثی را از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل میکند: «جاء جبرئیل فقال: یا رسول الله ان الله ارسلنی الیک بهدیه لم یعطها احداً قبلک. قال رسولالله(ص) قل و ما هی؟ قال: الصبر و احسن منه قلت و ماهو؟ قال: الرضا و احسن منه قلت: و ما هو؟ قال: الزهد و احسن منه. قلت و ما هو؟ قال: الاخلاص و احسن منه. قلت و ماهو؟ قال: الیقین و احسن منه.
قلت: و ما هو یا جبرئیل؟ قال: ان مدرجه (ظاهراً به معنی طریق است) ذلک التوکل علی الله عزوجل، فقلت: و ما التوکل علی الله؟ قال: العلم بان المخلوق لایضرّ و لاینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیأس من الخلق، فاذا کان العبد کذلک لایعمل لاحد سوی الله و لم یرج و لم یخف سوی الله و لم یطمع فی احدٍ سوی الله فهذا هو التوکل….»۱۲همه این دست روایات ذیل واژه «درجات» در قرآن شکل گرفته است. خداوند متعال در سوره آلعمران میفرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» و یا در سوره انعام میفرماید: «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ».
د) از جمله تعبیرهای دیگری که فضای حرکت و مسافت را در بستر سلوک به طور واضح و آشکار تداعی میکند، واژههایی مثل «قرب»، «بعد»، و «دنو» است. وقتی مسئله تقرب الی الله مطرح میشود، معلوم است که فاصلهای وجود دارد و باید این فاصله را کم کرده، و از میان برداشت تا تقرب در نهایت به وصل منجر شود. این فاصله قطعاً فاصلهای مکانی نیست، بلکه در چنین فضایی فاصله باطنیِ از افعال تا صفات و از صفات تا ذات مطرح است.
باری در برداشت دینی همه اعمال در صورتی قبول خواهد شد که با نیت «قربه الی الله» انجام شود. این مفهوم جا افتاده در افواه عمومِ متدینان، که قطعاً برگرفته از فاهمه شرعی است، مسئله سلوک و عرفان عملی را به طور جدی در حیات دینی مطرح و آشکار میسازد زیرا حقیقت سلوک چیزی جز تقرب الی الله نیست.
خداوند سبحان در شأن رسول اکرم(ص) میفرماید: «دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی.» از نظر اهل معرفت و بر اساس همین آیه، پیامبر اکرم(ص) مراتب قرب را یکی پس از دیگری پشت سرگذاشته تا به نزدیکترین مرحله ممکن از قرب حقتعالی دست یافته است. این مرحله را عرفا، مقام «او ادنی» یا همان تعیّن نخست میدانند. چنانچه در ادعیه مأثوره، واژه «حجاب اقرب» بر آن حضرت شده است. این واژه از جهات متعددی قابل تأمّل است، اما آنچه اکنون مدّ نظر است، حصول نهاییترین درجه قرب برای پیامبر اکرم(ص) میباشد.۱۳
ه) هر حرکتی به انگیزه وصول به مقصد آن تحقق میپذیرد، از اینرو، اساسیترین مرحله از حقیقت سلوک، پایان آن؛ یعنی وصول به خداوند است. در ادبیات عرفانی برای حکایت از این مفهوم، افزون بر واژه وصول، از واژههای اتصال، اتحاد و فنا نیز استفاده میشود.
مراد از این واژهها معنای حقیقی آنهاست و هیچ مجازی در میان نیست و وصول و رسیدن و فناء حقیقی مراد است، اما نه معنای سست و بیبنیادی که منتقدان، در باب وصول و فنا میپندارند. توضیح بحث فنا و مراتب آن جایگاه دیگری میطلبد، اما همین اندازه باید دانست که عرفا در هیچیک از این تعابیر وصول به یا فناء در ذاتِ وجودی حق را اراده نکردهاند.
از دیدگاه ایشان اساساً کنه ذاتِ حق نمیتواند معروف کسی شود، تا چه رسد که مخلوقی را توان ورود در آن حریم باشد،۱۴ باری وصول و فنا آخرین مرحله از مقطعی کلان در سلوک است.اما آنچه انسان را بهتزده میکند، انکار شدید سطحی نگرانِ در متون دینی نسبت به این مقوله و وجود این مفهوم در آموزههای دینی است؛ زیرا در ادبیات دینی به صورت قابل ملاحظهای از این حقیقت یاد شده است.
در قسمت پیشین از مسئله تقرب الی الله یاد کردهایم. نهایت این تقرب چگونه است؟ روایت بسیار معروفی را کلینی در اصول کافی از پیامبراکرم(ص) نقل کرده است. مطابق این روایت خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) در لیله الاسراء میفرماید: «و ما یتقرب الیّ عبدٌ من عبادی بشیءٍ احبُّ الیّ مما افترضت علیه و انّه لیتقرّب الیّ بالنافله حتّی احبّه فاذا اجببته کنت اذاً سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بها.»۱۵
مطابق این روایت، پایان تقرب الی الله آن است که خداوند چشم، گوش، زبان و دست سالک میشود. این معنا همان است که در تعابیر دیگر از آن به صول فناء، لقاء و همانندهای آن یاد میکنند. خواجه نصیر نیز در شرح فصل نوزدهم از نمط نهم اشارات با اشراب فقراتی از این حدیث در شرح مقام اتصال عارف به حق تعالی، همین معنا را از روایت استفاده کرده است.۱۶
البته اهل معرفت این فناء را «قرب نوافل» نام کردهاند، و بر این باورند که فناء و لقائی بالاتر از این نیز برای انسان ممکن است و آن «قرب فرائض» است. در قرب فرائض فناء شدیدتر میشود، لقاء به حدّ کمال میرسد، تا جایی که انسان چشم، گوش و دست خدا میشود، از اینروست که در روایات متعددی امامان معصوم(ع)، «عین الله»، «یدالله»، «وجه الله»، «ثارالله» و غیر آن معرفی میشود.
کلینی به سند متصل از امام صادق(ع) نقل میکند که آن حضرت فرمودند: «انّ روح المؤمنین لأشدّ اتصالاً بروح الله من اتصال الشمس بها». مراد از روح الله چنانچه ملّاصالح مازندرانی در شرح آن آورده، ذات مقدس پروردگار است. با این حساب واژه «اتصال» اهمیت ویژهای از منظر بحث ما خواهد یافت.
ملّاصالح در شرح روایت میگوید؛ سرّ اشدّیت اتصال روح مؤمن به ذات پروردگار از اتصال شعاع شمس به خود آن، بدین جهت است که شدت شباهت مؤمن (انسان کامل) به خداوند تا به جایی است که اگر غیر عارفان از این معنا با خبر شوند نمیتوانند میان او و خدا فرق بگذارند، «لیری کانه هو». البته عارفان میدانند که او غیر حق است، خلقی است که به صفای حق متصف شده است.۱۷ چنانکه روایت منسوب به امام صادق(ع) که فرمودند: «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه» نیز باید در همین راستا معنا شود.
اما آنچه این بحث را کامل میکند توجه به موضوع «لقاء الله» است. آیات فراوانی از قرآن به این موضوع اشاره دارد، البته نکتهای نباید از نظرها دور بماند و چه بسا حتی در کلمات بزرگان نیز مراعات نمیشود، و آن تفکیک لقاء وجودی یا همان لقاء مطلق با لقاء سلوکی یا لقاء خاص است.در آیه شریفه: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» که گاه در لقاء الله مطلوب اولیاء خدا استفاده میشود ـ لقاء مطلق وجودی اراده شده است؛ چراکه همگان بر اساس این آیه به ملاقات خداوند میروند و در این امر مؤمن و منافق و کافر مساویاند، چنانچه آیه شریفه «أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» و یا آیه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بدان اشارت دارند. اما لقاء الله مطلوب اولیای خدا، که عالیترین سعادت بشری است، همان است که در آیه شریفه «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» بدان اشاره شده است.
یکی از بهترین و دلنشینترین آثار مکتوب در موضوع لقاء الله، رساله لقائیه عارف کامل میرزا جوادآقا تبریزی است. این رساله که شهد و شکر از آن میبارد برداشتهای سطحی از لقاء خداوند را مورد نقد قرار داده و به معنای حقیقی آن اشارات رسایی دارد.باری «مناجات شعبانیه» از بهترین مناجاتهای مأثوره است. امیرمؤمنان علی(ع) و فرزندان معصومش(ع) این مناجات را در ماه شعبان زمزمه میکردند. نقطه اوج این مناجات آنجاست که به محضر خداوند عرضه میدارند: «الهی هب لنا کمال الانقطاع الیک و الز ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک.»۱۸
سخن در ظرایف این قطعه از مناجات قطعاً به درازا خواهد کشید، اما اگر دقت شود همه مؤلفههای اساسی سلوک و عرفان عملی از آن استخراج میشود. اولاً، انقطاع از غیر خدا به سوی خدا (آنهم کمال الانقطاع ـ حرکت قلبی و مقصد نهایی و مطلوبیت این راه را نشان میدهد. ثانیاً، نهایت این انقطاع از غیر و سیر به سوی خدا، رؤیت حق تعالی (با معنای صحیح آن) است. ثالثاً، گذر از حجابهای تاریک و نورانی به مقاطع نسبی راه اشاره دارد و رابعاً، وصول به معدن عظمت همان وصول حقیقی مورد ادعای عرفاست.
اگر مقصدی که در ابتدای این قسمت ذکر شده ـ یعنی الله ـ را با معدن عظمت که در قسمت اخیر، نهایت سیر معرفی شده است، در کنار هم مقایسه شوند، روشن میشود که مراد از معدن عظمت که امامان معصوم(ع) وصول و اتصال به آن را خواهانند، همانا خداوند متعال است.در قسمتی دیگر از این مناجات از خداوند میخواهند آنها را آنچنان مورد توجه ویژهاش قرار دهد تا از عظمت جلال او مدهوش و بیهوش شوند:
«واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک» این معنا همان لحظه فناست و این
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰