احمدی نژاد جامعه را دوقطبی می کرد



مشروح گف و گو با« ناصر ایمانی»، فعال سیاسی در ذیل آمده است:
رهبر معظم انقلاب هفته گذشته در درس خارج فقه بدون آنکه نامی ببرند توصیه خود به یک شخصیت سیاسی برای حضور پیدا نکردن در عرصه انتخابات ریاستجمهوری را اعلام کردند و یک روز بعد آقای محمود احمدینژاد نامه نوشت و اعلام کرد که تابع نظر ایشان است، به نظر شما چه مصلحتی در این توصیه بود؟
به نظرم اگر نخواهیم تحلیلهای خودمان را بر این مصلحت اضافه کنیم باید به صحبتهای رهبر معظم انقلاب اشاره داشت چون ایشان دلایل و استدلال خود را هم بیان کردند و گفتند نباید جامعه دو قطبی شود. بعد هم تاکید به وحدت مردم داشتند. به نظرم همین دلیل کفایت میکند و ما نباید به دنبال دلایل و استدلالهای دیگر برویم. رهبری از یک موضوع احساس خطر کردند و آن هم دوقطبی شدن فضای جامعه بود، به این دلیل هم ایشان به آقای احمدینژاد گفتند: «من مصلحت نمیدانم شما بیایی.»
بعد هم که رهبر معظم انقلاب روی وحدت آحاد مردم و نیروهای انقلاب تاکید داشتند. اینها را اگر کنار هم بگذاریم به این نتیجه میرسیم که رهبری احساس کردند اگر آقای احمدی نژاد بیاید جامعه دوقطبی میشود، حالا این جامعه میتواند جامعه سیاسی باشد یا میتواند کل آحاد جامعه باشد. در کل دوقطبی شدن به ضرر وحدت ملی و سیاسی کشور است و نباید اتفاق بیفتد.
برخی میگویند رقابتهای انتخاباتی منجر به دو قطبی میشود. بالاخره اصولگرایان یک نامزد و اصلاحطلبان هم یک نامزد دارند و این دو قطبی شکل خواهد گرفت، این دو قطبیها با هم چه تفاوتی دارند؟
بحث سر رقابت نیست، آقای احمدینژاد بهطور خاص جامعه را دو قطبی میکرد. اصولگرایان دیگر و اصلاحطلبان که بخواهند در انتخابات شرکت کنند با هم به رقابت میپردازند اما جامعه را دو قطبی نمیکنند. این یک تفاوت عمده بین شخص آقای احمدینژاد و بقیه کاندیداها اعم از اصلاحطلب و اصولگرا است. در انتخابات سال ۹۲ کاندیداهای اصلاحطلب و اصولگرا با هم به رقابت پرداختند اما جامعه دو قطبی نشد، هر کدام از آحاد جامعه به یک نامزد رای دادند و آقای روحانی با کسب اکثریت آرا رئیسجمهور شد ولی انتخابات سال ۸۸ به نظر من جامعه دوقطبی شد و آن هم عمدتا به خاطر شخص آقای احمدینژاد و نوع عملکردی بود که او در صحنه رقابت داشت و همین علت جامعه را دوقطبی کرد. من خودم اساسا یکی از تحلیلهای مهمی که درباره علل و عوامل فتنه ۸۸ دارم این است که جامعه در آن زمان دو قطبی شد و این دو قطبی شدن تا حدودی در سالهای بعد ادامه پیدا کرد و الان هم به نظر من زمینههایش وجود دارد و شاید با تحلیل من رهبری از این موضوع احساس خطر کردند و گفتند آقای احمدینژاد نیاید.
برخی صاحب نظران میگویند یکی از عوامل مهمیکه جماعت قابل توجهی از مردم تهران همان روزهای اول پس از اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ به خیابانها آمدند به دلیل حمایت یکی از کاندیداهای رای نیاورده، نبود بلکه یکی از انگیزههای مهم آن مردم که به خیابانها آمدند، احساس ناراحتی بسیار شدیدی بود که از رئیسجمهور مستقر داشتند. یعنی تصور نمیکنم این را کسی رد کند. به عبارت دیگر میگویم اگر در مقابل آن کاندیدای شکستخورده آقای احمدینژاد نبود بلکه یک کس دیگری بود آن هیجان روحی شدید در مردم تهران در روزهای اول بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ به وجود نمیآمد که به خیابان بیایند. آقای احمدینژاد خصوصیتهایی دارد که بخشی از مردم کشور به او ابراز محبت زیادی دارند و بخشی از مردم کشور به شدت مخالفش هستند، این خصوصیت که او دارد شاید کسی کمتر از سیاستمداران در کشور داشته باشد که مردم را به این شدت به دو قطب تبدیل کند. الان هم بخشی از مردم کشور هراس عجیب دارند که آقای احمدینژاد بیاید و رئیسجمهور شود.
درحالیکه بخش دیگری از مردم تمایل دارند و حتی ابراز محبت میکنند که آقای احمدینژاد دوباره به صحنه برگردد، این برای وحدت ملی کشور مضر است و امنیت ملی کشور را به خطر میاندازد. متأسفانه آقای احمدینژاد هم با این شناختی که داشت عامدانه آن حرکات سیاسی را در مناظرههای انتخابات ۸۸ انجام داد. آقای احمدینژاد بخشی از مردم را بهشدت تحریک کرد البته نمیخواهم بگویم علت فتنه ۸۸ فقط همین است، عنادورزیها و سخت سریهای زیادی کاندیداهای شکستخورده و طرفداران شان انجام دادند و نصایح را توجه نکردند ضمن آنکه دخالت خارجی هم بود اما آقای احمدینژاد از عوامل موثر بود که جامعه در زمان ریاستجمهوری او دوقطبی شد.
حالا یک بخشی از جامعه به لحاظ خاستگاه طبقاتی و فکری در سال ۸۸ برنده نبود و بهشدت نسبت به ادبیات و شخصیت و حرکات پوپولیستی و نوع مواجهه احمدینژاد با خارج کشور و سیاست خارجی آلرژی و حساسیت داشت. در مقابل بخش دیگری از مردم که از طبقات دیگر اقتصادی و فکری جامعه هستند احساس قرابت شدیدی به آقای احمدینژاد دارند.
این مساله به وحدت کشور آسیب زننده است که مخالفت در مقابل محبت قرار گیرد. در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ و حتی انتخابات مجلس شورای اسلامی ۹۴ ترکیب آرا از جهت نوع نگاه مردم تهران و حتی کلانشهرها به صحنه سیاسی کشور با مردم دیگر شهرستانها کاملا تفاوت را نشان میدهد. دو قطبی شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک به نوعی دارد در کشور به وجود میآید، این را از چینش آرای مردم در چند دوره گذشته انتخابات میتوان فهمید و یک زنگ خطر است. اصلا در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ آرای کاندیدایی که موفق به کسب آرا نشد در تهران بسیار بالا بود اما در کل کشور آرای آقای احمدینژاد بسیار بالا بود، خود این موضوع خیلی زنگ خطر است. با مطرح شدن گزینه آمدن آقای احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ به نظرم رهبر معظم انقلاب این احساس خطر را کردند که فضای دوقطبی در جامعه دوباره احیا شود.
نامه آقای احمدینژاد را چه طور ارزیابی میکنید، آیا واقعیت را گفت یا فرار به جلو کرد؟
آقای احمدینژاد در نامه نوشت که در همان دیدار با مقام معظم رهبری از توصیه ایشان تبعیت کرده است. من خودم جزئیات آن جلسه را نمیدانم، سه نفر در آن جلسه حضور داشتند و مفاد دقیقش را کسی جز آن سه نفر اطلاع ندارد اما عرض من این است که اگر این نامه آقای احمدینژاد را فرض بر صحت بگذاریم که باید چنین کنیم طبیعی و عادی آن بود که وقتی او در آن جلسه اعلام تبعیت از توصیه رهبر معظم انقلاب کرد، بعد از خارج شدن از جلسه مساله را به شکل کاملا روشن، جدی و علنی به اطرافیان خودش اطلاع میداد که تصمیم بر حضور در انتخابات ریاست جمهوری ندارد و حتی میتوانست اطلاعیه دهد و یک طرفه بدون آنکه اشاره خاصی هم به دیدار با مقام معظم رهبری کند میگفت: «من قصدی برای حضور درعرصه انتخابات ریاستجمهوری ندارم.» آیا این بهتر و هزینهاش کمتر نبود؟ آیا این حسن را نداشت که دیگر احتیاج نبود رهبر معظم انقلاب موضوع آن جلسه را پشت تریبون بگویند؟ اساسا باید طوری برنامهریزی میشد که اشاره به دیدار با رهبر معظم انقلاب اتفاق نمیافتاد.
رهبرمعظم انقلاب بارها فرمودند که احساس تکلیف کنند سریع اعلام میکنند. شاید دلیل اینکه رهبری آمدند و پشت بلندگو اعلام کردند به این دلیل بود که حدفاصل آن جلسه تا روز اعلام ایشان، رهبری احساس کردند آن اقدامیکه باید از سوی آقای احمدینژاد انجام شود رخ نداد بلکه همین موضوع دارد خودش باعث تفرق نیروهای انقلابی و سیاسی معتقد به نظام میشود چون بعضی اشاره به جلسهای میکنند و بعضی اشاره به آن جلسه نمیکنند. برخی گویند در آن جلسه این اتفاق افتاد و برخی میگویند خیر این اتفاق نیفتاد بلکه آن اتفاق افتاد. یعنی موضوع جلسه یادشده خودش داشت تبدیل به یک دعوای حیدری-نعمتی میشد و به همین دلیل رهبر معظم انقلاب صلاح دانستند که بیایند پشت بلندگو موضوع را مطرح کنند و حالا این سئوال از آقای احمدینژاد مطرح است که چرا باید احتیاج شود که رهبر معظم انقلاب پشت بلندگو موضوع را بگویند.
احمدینژاد در ساختن دوگانه بیت-رهبری چقدر نقش داشت و اینکه به منابع معتبر خدشه وارد کرد چه هزینههایی را به کشور تحمیل کرد؟
من نمیخواهم به اخبار پنهان استناد کنم ولی یک تلاشهایی در زمان مرحوم امام هم در این رابطه بود که برخی تلاش داشتند میان مرحوم حضرت امام و مرحوم حاج احمد آقا این موضوع را مطرح کنند. مرحوم آقای منتظری هم بعد از نامهای که به امام نوشت خیلی تلاش کرد این اختلاف را مطرح کند.
اساسا مساله بیت و آن مقام یک راه مفری برای بعضی شده بود و الان هم است که برخی مطالب را که نمیخواهند زیر بارش بروند، به بیت منتسب میکنند تا بتوانند از زیر بار مسئولیت فرار کنند، به عبارت دیگر این طور جلوه دهند که موضع مطرح شده نظر آن مقام نیست بلکه نظر بیت است در حالیکه تفکیک بین بیت و آن مقام اساسا یکی از اشتباهات بسیار بزرگ است، یعنی این اتفاق هرگز نباید بیفتد. من نمیخواهم این ادعا را کنم که هیچ گاه در طی این ۳۷ سال گذشته دفتر مرحوم امام یا مقام معظم رهبری اشتباهات و کوتاهیهای مختصری در طرح مطالب نداشتند، گاهی اتفاق افتاده اما بلافاصله اصلاح شده است اما اینکه برخی بگویند بین موضع بیت و موضع رهبری تفاوت کامل وجود دارد، مفهوم حرف آنها این است که بیت خودش مستقل، یک وظیفه رهبری را دارد انجام میدهد.
این از آن حرفهای بهشدت غلط و مغرضانه است که با اهداف کاملا سیاسی بیان میشود تا به رهبری آسیب بزنند. گاهی اوقات به همین دلایل که جلوی اینگونه شایعات توسط این افراد مغرض گرفته شود، رهبری در ملاقاتهای خود افرادی را میآورند که آنها هم شاهد باشند تا بعدا این افراد مخاطب، یک شایعهای را نروند پخش کنند که من با رهبری دیدار داشتم، ایشان این طور نگفتند بلکه آن طور سخن گفتند.
اما آقای احمدینژاد و اطرافیانش وارد این فاز شدند؟
او خیلی وقت است که در این فاز عمل میکند. نزدیکان جمهوری اسلامی و سیاسیون میدانند آقای احمدینژاد در ۸ سال ریاستجمهوری هم این رویه را داشت که مثلا یک تفکیکی بین مسئولان بیت و مقام معظم رهبری قائل بود و این رویکرد آقای احمدینژاد همچنان ادامه دارد.
به نظر شما آقای احمدینژاد بعد از این چه استراتژی پیش میگیرد؟
مساله نامزدی خود او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ منتفی است. بالاخره شاید تلاش کند کسانی که به او تمایل دارند یا جزء نزدیکان یا مدیران او بودند حتی الامکان به نوعی در صحنه قدرت حضور پیدا کنند و بعد هم آمادگی و برنامهریزی برای انتخابات ۱۴۰۰ داشته باشد.
به نظرشما اینکه نماینده گفتمانی به صحنه انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ بفرستد چقدر موثر خواهد بود؟
تصور نمیکنم این اتفاق بیفتد، اول اینکه کسی گفتمان آقای احمدینژاد را قبول داشته باشد و به آن گفتمان هم پایبند باشد چنین فردی وجود ندارد الا یک تعداد افراد معدود در اطراف خود او که به اندازه انگشتان دو دست هم نمیشوند مانند آقایان مشایی، بقایی، الهام، هاشمی ثمره، شمسالدین حسینی و جوانفکر.
اینها به تعداد انگشتان دست هستند، برخی شان تایید صلاحیت نمیشوند، برخی نیز آنقدر ضعیف هستند که امکان رای آوری ندارند تا نماینده گفتمانی باشند. نماینده گفتمانی که امکان رای آوری از جهت بیان مطالب، تبلیغات و عرضه به مردم نداشته باشد چه فایدهای دارد که اصلا به صحنه انتخابات بیاید.
نکته دیگر آنکه پایگاه رای شخصیتهای خاص که یک توجههای ویژهای از سوی برخی اقشار جامعه به آنها است قابل انتقال به دیگران نیست. این تلاشها بعد از آقای خاتمی هم شد که یک شخصیتی نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود که مثلا مردم وقتی او را میبینند، آقای خاتمی را تجسم کنند. چنین فردی اصلا وجود نداشت یعنی این آرا قابل انتقال نیست، درباره آقای احمدینژاد هم همین طور است. شخص خود آقای احمدینژاد یک ویژگیهای خاص شخصیتی دارد که برای بخشی از مردم جامعه جذاب است و این قابل انتقال هم نیست؛ حتی اگر رسما اعلام کند و بگوید «مثلا آقای الهام یعنی احمدینژاد»، باز هم این آرا قابل انتقال نیست و هیچ گاه هم نخواهد بود.
به نظر شما هواداران آقای احمدینژاد سال ۹۶ به کدام سمت متمایل میشوند؟
به اعتقاد من دلیل اینکه رهبر معظم انقلاب این موضوع را الان مطرح کردند، این بود که هرچه جلوتر میرفت، نیروهای طرفدار آقای احمدینژاد از نظر اعتقاد منسجمتر میشدند و وقتی او نمیخواست بیاید یا نظام تاییدش نمیکرد، حالا جدا کردن شان از آقای احمدینژاد سخت میشد، بعد ممکن بود از نظام فاصله بگیرند. اکنون که این تدبیر زودتر انجام شد و ۸ ماه تا انتخابات زمان باقی است دیگر آن چسبندگی هنوز صورت نگرفته است بنابراین آن کسانی که تمایل داشتند به آقای احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری رای بدهند آنها را میشود به سمت یک نامزد دیگری هدایت کرد.
بهطور طبیعی به نظر میآید عمده افرادی که اگر آقای احمدینژاد شرکت میکرد و تایید صلاحیت میشد میخواستند به او رای دهند، در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ به آقای روحانی رای نخواهند داد بلکه جذب کاندیدای دیگری میشوند. حالا آن کاندیدای دیگر چه کسی باشد بستگی دارد چه کسی به صحنه انتخابات ریاستجمهوری بیاید.
البته حتی ممکن است به دلایلی به آن کاندیدای دیگر هم رای ندهند و شاید حتی در انتخابات شرکت نکنند چون این پالس را از آقای احمدینژاد دریافت کردند که خیلی میانه خوشی از ابتدا با اصولگراها نداشت و الان هم ندارد بنابراین طرفداران خاص ایشان این طور نیست که برخی میگویند همه از اصولگراها هستند، من این را قبول ندارم.
آقای احمدینژاد یک پالسی را در سالهای گذشته به هواداران خود منتقل کرد که برخی از آنها خیلی میانه خوشی با اصولگراها ندارند که بخواهند به نامزد اصولگرایان رای بدهند. شاید ۲۰ درصد از طرفداران آقای احمدینژاد تمایل داشته باشند که در انتخابات شرکت نکنند وقتی آقای احمدینژاد در صحنه نیست ولی البته اکثریت طرفداران او قاعدتا به سمت یک کاندیدای اصولگرا خواهند رفت. تعداد بسیار کمی شان ممکن است در انتخابات به آقای روحانی رای بدهند.
منبع:هفته نامه خبری، تحلیلی مثلث، شماره سیصد و بیست و هشت، ۱۰ مهر۱۳۹۵
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰