۱۵ سالگی حملات ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱



۱۱سپتامبر، یک ضد واقعه بود. «ریچارد رورتی» فیلسوف فقید آمریکایی این حادثه را ضد واقعه خواند. چرا که اساسا، در عین حالی که یک واقعه محسوب شد، این امکان وجود داشت که پیش بینیهای لازم برای وقوع آن را در نظر گرفت. به همین جهت، ۱۱ سپتامبر، نه در چارچوب توهم توطئه قابل تحلیل است و نه در چارچوب فضاسازیهایی که بتوان آن را یک واقعه، رویداد یا روندی دانست که از قبل سیگنالهای موافق آن فراهم آمده باشد. از این رو، رورتی ۱۱سپتامبر را ضد واقعه نامیده است.
نگارنده تعبیر این فیلسوف آمریکایی را برای ۱۱ سپتامبر تا حد زیادی میپذیرد. ۱۱ سپتامبر محصول یک فضاسازی معین از سوی نهادهای رسمی و غیررسمی دستگاه سیاست خارجی آمریکا محسوب میشود و بر اساس همین سیگنالها، عدهای مانند «تیری میسان» آن را توطئهای میدانند که از قبل تنظیم شده بود.
از سوی دیگر، باید قبول کنیم که ۱۱ سپتامبر محصول تحرکات شتاب گونه و حرکتهای فاقد مشروعیتهای پذیرفته شده سیاسی در اخلاقیات بینالمللی میباشد، چرا که هر اقدام تروریستی، در هر لباس و به وسیله هر کنشگر یا مجموعه کنشگران با هر گونه هدف مقدسی، غیر مقدس دانسته میشود و امری نیست که کسی بتواند با نگرش اخلاق مدارانه و در چارچوب قوانین و مقررات بین المللی مهر تایید بر آن بزند.
از این رو باید ۱۱ سپتامبر را ضد واقعهای دانست که در فرایند گذار نظم نوین جهانی، از منطق دو قطبی به منطق جدید، به ایالات متحده آمریکا کمک نمود تا بتواند نقل و انتقال قدرت از اروپا به آسیا را در پرتو آن به انجام رساند. قبل از ضد واقعه ۱۱ سپتامبر، تئوری برخورد تمدنها، نگاه استراتژیک ایالات متحده آمریکا را از وضعیت دولت-کشور تغییر داده و به حوزه تمدنها آورد.
جنگ یا رویارویی تمدنهای «ساموئل هانتینگتون» توانست انتقال این نگاه استراتژیک از واحد کشوری به واحد تمدنی را برای افکار عمومی آغاز کند. در کنار این، نیازمند به برجسته شدن یک حوزه استراتژیک از منظر تعریف عملیاتی بود. اینجا بود که از سال ۱۹۹۵ به بعد «جورج تنت» رئیس اسبق سیا دانشواژه «تروریسم» را به عنوان دشمن اصلی و استراتژیک ایالات متحده آمریکا، وارد ادبیات سیاسی و رسمی این کشور کرد. بعد از این جریان، شاهد آن هستیم که افکار عمومی، برای پذیرش تروریسم به عنوان یک دشمن سیال استراتژیک برای ایالات متحده آمریکا آماده نبود.
در اینجاست که ضد واقعهای به نام ۱۱ سپتامبر توانست جهان را در دو بخش افکار عمومی تودهها و نخبگان به تقنیع برخورد تمدنها از یک سو و قبول مفهومی به نام تروریسم، جلب و جذب نماید. بر همین اساس باید بگوییم که نیاز به این ضد واقعه برای شکل دادن به دکترین امنیتی جدید ایالات متحده آمریکا وجود داشت.
از این جهت، باید بر این باور بیشتر تکیه کرد که آمریکا در باب وقوع ضد واقعه ۱۱ سپتامبر، نه از نظر یک عملیات تروریستی بلکه از نظر حجم و ابعاد آن غافلگیر شد و باید بپذیریم که ضد واقعه ۱۱ سپتامبر یک زایش تاریخی برای گذر نگرشهای امنیتی ایالات متحده آمریکا از جغرافیای اروپا به جغرافیای آسیا بود و حرکت آمریکا از اروپای غربی به شرقی و از آن سو به آسیا را برای افکار عمومی جهان توجیه پذیر نماید. پس به تعبیر نگارنده، پیش از آنکه «رورتی» آن را ضد واقعه بداند، باید از این جهت ۱۱ سپتامبر را یک ضد واقعه خواند که از یک سو، از منظر انجام یک عمل تروریستی، به عنوان یک غافلگیری استراتژیک برای ایالات متحده آمریکا پذیرفته شده نیست.
اما از منظر ابعاد و حجم آن، باید گفت که موجب غافلگیری واشنگتن شد. پس یک ضد واقعه محسوب میشود. این ضد واقعه موجب شد که زمینههای مواردی چون پذیرش ترور و تروریسم به عنوان دشمن اصلی ایالات متحده آمریکا در آغاز قرن ۲۱ میلادی برای افکار عمومی نخبگان و تودهها توجیه پذیر شود، بهانه لازم برای حرکت نیروی نظامی ایالات متحده آمریکا و گذر از اروپای غربی و شرقی به آسیا را فراهم کند، گسترش ناتو به شرق را توجیهپذیر نماید و ایجاد پایگاه نظامی در کشورهای آسیایی، خاصه کشورهای خاورمیانه در جهت مقابله با تروریسم را برای دولتهای متفاوت و حتی ملتهای گوناگون منطقه توجیه پذیر نماید.
اینها میتوانند پیامدهای ۱۱ سپتامبر برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا به عنوان یک محور اصلی در جهت عملیاتی کردن دکترین امنیتی هشتم آمریکا، تحت عنوان «پیش دستی» محسوب شود.
از: مهدی مطهرنیا، کارشناس مسایل بین الملل
منبع: ارمان، یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۵
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰