چرا به خودکشی فقط از دید پزشکی نگاه میشود؟/«پزشکانه شدن» خودکشی و تله سلب مسئولیت
«پزشکانه شدن» طبقه بندی اشتباه مشکلات غیرپزشکی به عنوان مشکلات پزشکی است. مثلا در نظر بگیرید که شما ممکن است به دلیل فقر، غذایی برای خوردن نداشته باشید و در نتیجه لاغر و نحیف و عصبی شده باشید، اگر یک پزشک به حال نزار شما نظری بیاندازد خواهد گفت که مشکل شما « پزشکی» است و با غذا خوردن حل می شود اما خود شما و دیگران احتمالا می دانید که مشکل شما مالی ست! پزشک در تعیین راه حل البته به خطا نرفته اما عملا به نتیجهای هم نرسیده است، این تعریف ساده «پزشکانه کردن» مشکلات است و وقتی ماجرا به موضوعات جمعی و چالش های اجتماعی و سیاستگذاری می رسد، این نوع نگاه میتواند بحران ساز باشد. نمی توان این مساله را رد کرد که به هر حال یکی از جاهایی که برخی از اختلال های سلامت روان به آن ختم می شود یا از آن می گذرد، افکار خودکشی، اقدام به خودکشی و خودکشی موفق است، اما همزمان نمی توان این مساله را هم نادیده گرفت که تمام خودکشی ها « اختلالهای پزشکی یا قابل درمان توسط پزشکی» نیستند.
وقتی خودکشی به امری اخلاقی یا اعتراضی بدل میشود
خیلی وقت ها گفته می شود که خودکشی محصول دوران مدرن است و مراد از دوران مدرن، دوران بعد از روشنگری است، اما این قرائت قطعا در مورد خودکشی نادرست است. سابقه ثبت اسناد و افکار در مورد خودکشی اقلا در غرب، به دوران یونان باستان بر میگردد، از قدیم و حتی هماکنون فرهنگ هایی وجود دارد که در آنها خودکشی نه نشانه ای از بیماری، بلکه نوعی پذیرش مسئولیت به حساب میآمده و حتی می آید. ممکن است بلافاصه به ژاپن و سنت هاراگیری فکر کنید، اما این موضوع در غرب هم مصداق هایی داشته و دارد، زمانی که یونان مرکز تمدن غرب بود، خودکشی به عنوان یک پاسخ اخلاقی به رسوایی و روشی مناسب برای ارائه یک بیانیه سیاسی تلقی میشد. در تبت، برای سالهای طولانی هوادارن «دالایلاما» با خودسوزی دست به اعتراض سیاسی میزدند و اولین تجمعاتی که بعدا به شکل گیری بهار عربی ختم شد، ناشی از خودسوزی یک جوان سبزی فروش دوره گرد در تونس بود.
عدم دفن خودکشیکردهها در قبرستانهای عادی
وقتی اندیشه های یونان باستان محوریت خود را از دست دادند، در سراسر اروپا، خودکشی به مساله ای مربوط به قانون، یک عمل شرم آور، توهین به خدا و یک «جرم» قابل مجازات قانونی تبدیل شد. در بخش عمده ای از تاریخ پیشاروشنگری در اروپا اجساد افرادی که خودکشی کرده بودند مورد هتک حرمت قرار میگرفت، ارباب کلیسا و حکومتها اجازه دفن اجساد کسانی که خودکشی میکردند را در قبرستانهای عادی و در کنار دیگر مردگان صادر نمیکرد، داراییهای آنها به جای آن که به عنوان ارث به خانواده آنها برسد به دولت واگذار می شدند. این موضوع نشان میدهد که قانونگذاران در آن زمان تمام تلاش خود را برای « تنبیه» کسی که دست به خودکشی میزند انجام داده بودند. با گذشت زمان البته اوضاع کمی تغییر کرد.
خودکشی را فقط یک مشکل پزشکانه نبینیم
اوایل قرن هفدهم، در سال ۱۸۲۱، پزشک بانفوذ فرانسوی به نام اسکورول، اعلام کرد که خودکشی یک مشکل پزشکی است، او البته اولین کسی نبود که چنین حرفی می زد اما از این شانس برخوردار بود که حرفش با بسامد قابل ملاحظهای شنیده شود و از همان زمان، در سراسر غرب، خودکشی بیشتر به عنوان اختلال روانی و کمتر به عنوان یک «عمل خلاف قانون» درک شدهاست. یک بار دیگر باید تاکید کرد که خودکشی قطعا یکی از موضوعاتی است که به حوزه اختلال های سلامت روان «هم» مربوط میشود؛ اما احتمالا علاوه بر آن، به چند حوزه دیگر هم مربوط باشد و پزشکانه دیدن مساله در اینجا میتواند چالشی برای رسیدگی به انواع خودکشی ایجاد کند.
وقتی بپذیریم که خودکشی صرفا یک مساله مربوط به سلامتی است که به حوزه اقتدار پزشکان محدود میشود، نه تنها مسئولیتی بیش از توانانیهای پزشکی از آن انتظار داریم بلکه عملا مسئولیت سایر نهادهای اجتماعی در مراقبت از اعضای جامعه را نادیده گرفته ایم.
چرا خانواده و سیاستگذاران دوست دارند خودکشی یک مشکل پزشکانه باشد؟
گروه های خودیاری، برخی از محققان، پزشکان و سیاستگذاران همواره مایل هستند این تصویر را دامن بزنند که خودکشی به طور کلی نتیجه اختلال در سلامت روانی است؛ علت هم روشن است، با بیماری دانستن خودکشی اولا این رفتار از حوزه جمعی به حوزه فردی فرستاده میشود و در ثانی با ایجاد این تصویر که اختلال روانی به طور بالقوه قابل درمان است، از رنج ناشی از مشاهده این رفتار در جامعه کم می کند و ماجرا این طور ختم میشود که مثلا کودک یازده ساله ای که بعد از سوزاندن لباس های خودش خودکشی کرد بیمار بود و اگر رسیدگی پزشکی به او صورت میگرفت میتوانست زندگی کند. همان طور که بیماری قلبی را می توان با رسیدگی به موقع درمان کرد. اما پزشک همیشه حاضر نیست، و اتفاقها بالاخره رخ میدهند؛ یا فرد خودکشی کرده به هر حال این بیماری روانی داشت و اگر در یک اتفاق خاص خودکشی نمیکرد روزی دیگر و در جایی دیگر خودکشی میکرد. به همین راحتی مسئولیت جمعی از روی دوش عموم برداشته شد و همه چیز به دست فراموشی سپرده شد تا تراژدی بعدی از راه برسد.
البته نباید این طور تصور کرد که تخفیف دادن خودکشی به بیماری روانی تنها رفتاری است که سیاستگذاران نالایق از خود نشان می دهند، خانواده و عزیزان کسانی که دست به خودکشی میزنند هم اغلب برای کاستن از رنج خود در برخورد با این واقعیت دست به دامن استعارههای پزشکی میشوند. «بیمار بود و درگذشت» بسیار قابل پذیرش تر از «غمگین بود و درگذشت»، یا «ناامید بود و درگذشت» است و همزمان مسئولیت کمتری هم برای بازماندگان ایجاد می کند.
پزشکانه کردن خودکشی ابزاری برای سلب مسئولیت
عیب بزرگ تفکری که تلاش می کند خودکشی را تماماً ناشی از اختلال روانی جلوه دهد و آن را به حوزه پزشکی تحمیل کند این است که عوامل مهم اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که ممکن است بتوان در مورد آنها کارهای زیادی انجام داد را نادیده میگیرد و از این طریق بسیاری از مرگهایی که به صورت بالقوه میتواند رخ ندهد به جامعه تحمیل میشود. این روند پزشکانه کردن خودکشی البته به نفع پزشکی مدرن تفسیر میشود. در مطالعات انتقادی به این رویه «گسترش امپریالیسم پزشکی» میگویند اما واقعیت این است که تحمیل مسئولیت رسیدگی به خودکشی به پزشکی مدرن، تعیین تکلیف بمالایطاق به نهاد پزشکی است. به مثال سوءتغذیه برگردیم، پزشک میتواند و صلاحیت این را دارد که به اعضای جامعه بگوید حذف یک ماده غذایی از رژیم غذایی میتواند چه خطراتی برای آنها داشته باشد اما پزشکی نمیتواند به مردم غذا بدهد، مسئولیت سیر کردن شکم مردم با دیگران است، و اگر آن را مسئولیت پزشکان تلقی کنیم به زودی نهاد پزشکی هم دچار بحران ناکارآمدی خواهد شد. و اگر این کافی نیست، مشکلات بعدی از این هم جدیتر خواهند بود، اگر مطابق کتاب های تشخیص پزشکی بخواهیم خودکشی را از نتایج یک وضعیت در نظر بگیریم، برخورد با خودکشی مشابه برخورد به سایر علائم بالینی خواهد بود، و کار به اینجا ختم می شود که بنویسند اگر ماهی مسموم بخورید دچار دلپیچه میشوید و اگر عزیزی، شغلی یا چیز دوست داشتنی دیگری را از دست بدهید خودکشی میکنید. در صورتی که خودکشی با یک علامت بالینی ناشی از یک وضعیت تفاوت هایی دارد و رفتاری است که درگیری اراده در آن بسیار بیشتر از درگیری اراده در بروز نشانههای دیگر جسمی است.
بار پیشگیری از خودکشی به عهده عموم مردم و سیاستگذاران است
آن دسته از افرادی که دچار مشکلات سلامت روان هستند و به این دلیل در معرض خطر خودکشی قرار دارند باید تمام کمک های ممکن را دریافت کنند. در مواقع خطر حاد، باید تا حد امکان ایمن نگه داشته شوند و به دلیل مشکلات سلامت روان، خدمات درمانی اعم از خدمات پزشکی و مراقبت های اجتماعی دیگر را دریافت کنند. نظارت و حمایت ویژه ممکن است ضروری باشد و حتی شامل پذیرش گاهی غیر ارادی آنها در بیمارستان بشود. مراقبت پزشکی از کسی که غذا و آب را از خودش دریغ کرده یا خودش از از ارتفاع به پایین پرتاب کرده، پزشکانه کردن مساله خودکشی نیست، اما تمام مراقبتها از کسانی که افکار خودکشی دارند، یا دست به خودکشی می زنند نباید به حوزه ی پزشکی بار شود.
دکتر امین قانعی راد، استاد فقید جامعه شناسی دانشگاه تهران معتقد بود و مدام به این مساله تاکید میکرد که مراقبت مردم از یک دیگر، وظیفهای نیست که بتوان آن را به نهادی مانند نهاد پزشکی تحمیل و دوش عموم، اعم از سیاستگذاران و دیگران را از آن سبک کرد. اگر آمار خودکشی در جامعه رو به افزایش است، که هست، و اگر داستانهای خودکشی با بسامد بالایی تکرار می شوند، که می شوند، شاید وقت آن رسیده باشد که هر کسی در جایگاهی که در آن نشسته از خودش بپرسد «مسئولیت من در مورد این فجایع چیست»، و اگر در مورد پاسخ به این سوال به نتیجه نرسید، به عموم مردم رجوع کند و از آنها بپرسد «مسئولیت من در مورد این فاجعه چه بود» و اگر نمیتواند به مسئولیت خود در مورد جلوگیری از فاجعه عمل کند، به جای تحمیل کردن بار آن به نهاد پزشکی و گفتن این که « فردی که خودکشی کرد بیمار روانی بود»، اقلا از صندلی خود بلند شود.»
فاطمه کریمخان
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰