برای این منظور، سیاست خارجی اقتصادمحور برزیل، سه هدف را به طور همزمان دنبال کرده است: «پیشبرد همگرایی اقتصادی در منطقه»، «پیشبرد همکاری جنوب-جنوب» و «همکاری با قدرتهای نوظهور در نظام بین الملل». گزارش تحلیلی مرکز پژوهش های مجلس علت اتخاذ چنین رویکردی از سوی برزیل را اینگونه توصیف میکند که این کشور به عنوان یک قدرت منطقهای، به این درک رسید که امکان رقابت با قدرتهای بزرگ در زمینه نظامی را ندارد و تقویت اقتصاد را به عنوان ابزاری برای ارتقا در نردبان قدرت بین المللی در پیش گرفت و برای این منظور، «بی ثباتی اقتصادی» و «اقتصاد ضعیف» به جرگه معضلات امنیتی مورد توجه سیاست خارجی این کشور وارد شدند.
برزیل بهعنوان یک «قدرت میانه»
این مطالعه، برزیل را بهعنوان یک «قدرت میانه» توصیف کرده است که «توانایی های میانبرد» دارد و قدرت این کشور از سطح منطقه ای فراتر نمیرود. برزیل از حیث توانمندی مادی (تولید ناخالص داخلی و وسعت سرزمینی) نیز شرایط لازم (و نه لزوما کافی) برای رسیدن به جایگاه یک قدرت میانه را دارد.
از حیث رفتار نیز رویکرد قدرتهای میانه یعنی «چند جانبه گرایی» و «نوآوری در سیاست خارجی» را در پیش گرفته است و بهدنبال تسهیل و مدیریت امور بین المللی است. این الگوی رفتاری، نه از روی خیرخواهی که بنا به اقتضائات منافع ملی از سوی قدرتهای میانه دنبال می شود.
بر اساس این متن، اتخاذ الگوی رفتاری قدرتهای میانه محاسن دیگری را نیز برای برزیل داشته است: در سطح ملی، منطقه ای و بین المللی؛ برای این کشور وجهه (پرستیژ) می آورد؛ از طریق همراه سازی دولت های هم رای، به این کشور در مقابل قدرتهای بزرگ قدرت و استقلال تصمیم گیری می دهد و آزادی عملی او را در سازمانهای بین المللی و منطقه ای بیشتر میکند. علاوهبر این، هویت خاص یک دولت میانه باعث میشود جامعه بین المللی او را به عنوان کشوری که بهدنبال رفع اختلافات از طریق مذاکرات و نهاد های بین المللی (به جای توسل به زور) است، به رسمیت بشناسند.
این گزارش در بررسی تجربه برزیل برای تبدیل به یک قدرت میانه، این مسیر را از ابتدای دهه ۱۹۷۰ میلادی رهگیری میکند و می گوید طی این مدت، اهداف اقتصادی در صدر ملاحظات سیاست خارجی این کشور قرار گرفت. مهم ترین ویژگی های خیزش برزیل در مقام یک قدرت میانه، توانایی این کشور در زمینه مناسبات سیاست خارجی جدید و پیگیری یک سیاست خارجی مستقل بوده است.
در این راستا، نخبگان سیاسی برزیل میکوشند جایگاه بینالمللی کشور خود را به حدی ارتقا دهند که با ظرفیت اقتصادی و جمعیتی آن متناسب باشد. بهبود و تقویت روابط منطقه ای نیز، عنصر مهمی در استراتژی ارتقایابی این کشور به شمار می آید.
تمرکز سیاست خارجی بر اقتصاد
این گزارش به افزایش توجه در اقتصاد در سیاست خارجی کشورها در عصر جهانی شدن اشاره میکند و میگوید در این عصر، «سیاست خارجی کشورها به شدت اقتصادمحور شده است». به این معنا که ملاحظات امنیتی سابق از سیاست خارجی کنار نرفتهاند، ولی «بیثباتی اقتصادی» و «اقتصاد ضعیف» به جرگه معضلات امنیتی وارد شدهاند.
کشورها نیز دریافته اند که برای ارتقا در نردبان قدرت جهانی، باید اقتصاد را به مرکزیت سیاست خارجی خود بیاورند. برزیل نیز بر همین مبنا، به اقتصاد محور کردن سیاست خارجی خود دست زده است. علاوه بر این، با توجه به تلاش برزیل برای شناسایی خود به عنوان یک قدرت میانه، این ضرورت برای این کشور وجود داشته است که شاید به دلیل ناتوانی خود در هماوردی با قدرت های بزرگ در عرصه نظامی، توجه خود را به ارتقای قدرت اقتصادی در عرصه بین الملل متمرکز کند.
این تمرکز، باعث شده نقش اهداف اقتصادی در سیاست خارجی برجستهتر شده و «دیپلماسی اقتصادی» در صدر دستور کار سیاست خارجی قرار بگیرد. بنا به چنین دلایلی، سیاست خارجی قدرت های میانه به شدت اقتصاد محور است. با توجه به این موضوع، گزارش مرکز پژوهشهای مجلس اضافه میکند که «بسیاری از صاحبنظران، مفهوم قدرت میانه را به طور کلی به کشوری اطلاق می کنند که اقتصاد آن رشد سریعی را تجربه میکند و تجارت خارجی آن به حدی رو به گسترش است که این امکان را به او میدهد تا در عرصه بین المللی نقش مستقل تری را ایفا کند.»
ارکان سیاست خارجی اقتصادمحور برزیل
وقتی موضوعات اقتصادی به صدر دستور کار سیاست خارجی میآیند، طبعا دیپلماسی اقتصادی جایگاه ممتازی در روابط خارجی مییابد. برزیل نیز از این قاعده عام مستثنی نیست. بر پایه مطالعه مرکز پژوهش های مجلس، دیپلماسی اقتصادی برزیل بیش و پیش از همه بر پایه «اتحاد با کشورهای پیرامونی، موازنه سازی نرم در برابر دستورکارهای سلطه جویانه کشورهای مسلط در اقتصاد بینالملل و کاهش نابرابری های اقتصادی و افزایش توسعه اقتصادی در داخل» به گونه ایکه سرانجام به تسهیل برقراری نظم اقتصادی متوازنتر بینجامد، استوار است. این گزارش سپس سه رکن مهم برای سیاست خارجی اقتصاد محور برزیل ذکر کرده است که در ادامه میآید.
۱- پیشبرد همگرایی اقتصادی در منطقه آمریکای لاتین: این گزارش مهم ترین رکن دیپلماسی اقتصادی برزیل را «ترویج همگرایی منطقهای» عنوان کرده است. بر پایه این مطالعه، برزیل به ویژه از ابتدای هزاره کنونی میلادی، این سیاست را در دستور کار قرار داد و کوشید «اتحادیه مرکوسور» را که زمانی مهمترین تشکل اقتصادی منطقه آمریکای لاتین به شمار میرفت، احیا کند. همگرایی اقتصادی با تقویت جایگاه اقتصادی برزیل در منطقه، میتواند به عنوان مقدمه تبدیل برزیل به یک قدرت جهانی عمل کند.
بر این اساس، هدف برزیل از این رویکرد این است که محور اتحاد برزیل-آرژانتین به یکی از قطبهای شکلدهنده به نظم جهانی چند قطبی آینده تبدیل شود و هدف بعدی نیز این است که کشور و منطقه خود را از سلطه مالی و نفوذ اقتصادی آمریکا خارج کند. این اتحادیه، در تقابل با طرح آمریکا برای آزاد سازی تجارت در کل قاره آمریکا با ملاحظه ترجیحات خود بود که واکنش منفی عمده کشورهای لاتین – ظاهرا به جز پرو، شیلی و کلمبیا – را به همراه داشت.
به دنبال این تلاش ها، در سال ۲۰۰۳ موافقت نامه تجارت آزاد میان مرکوسور و جامعه کشورهای آند به امضا رسید و در سال ۲۰۰۴ جامعه ملل آمریکای جنوبی با ورود شیلی، گویان و سورینام تاسیس شد و این تشکل در سال ۲۰۰۷ به اتحادیه ملل آمریکای جنوبی تغییر نام داد. بر اساس یافته های مرکز پژوهشها، این تشکل مبارزه با توسعه نامتقارن، تقویت چند جانبه گرایی و کمک به ایجاد یک نظم جهانی چندقطبی را در سرلوحه برنامههای خود قرار داده است.
۲- پیشبرد همکاری جنوب-جنوب: بر اساس این یافتهها، مبنای سیاست خارجی برزیل در دوران جنگ سرد بر پایه استراتژی «استقلال از طریق فاصله گرفتن از درگیری های بین المللی» بود. در ادامه، برزیل در دوران پس از جنگ سرد از دهه ۱۹۹۰ استراتژی «استقلال از طریق مشارکت» در پیش گرفت که مبتنی بر مشارکت با قدرتهای جهانی در حل معضلات بین المللی بود. از سال ۲۰۰۳ نیز، برزیل کوشیده است با کشورهای درحال توسعه و توسعهن یافته بیشتر و متنوعتری وارد گفت و گو و تعامل شود.
سازمان همکاری برزیل که در سال ۱۹۸۷ برای این منظور در زیرمجموعه وزارت امور خارجه این کشور تاسیس شده بود، در هزاره جدید به رکن اصلی وزارت امور خارجه برزیل تبدیل شده و بودجه آن به نحو چشمگیری افزایش یافته است.
کارویژه این سازمان ارائه کمک مالی، اعطای وام، کمک فنی و کارشناسی به کشورهای جنوب و هماهنگ سازی فعالیت های سایر نهادهای دولتیِ فعال در عرصه بین المللی است. برزیل با این استراتژی بهعنوان مدافع تمامعیار کشورهای جنوب در مذاکرات تجاری این سازمان در برابر زیادهخواهیها و مطالبات نامتعارف کشورهای شمال برای کسب امتیازهای گسترده از کشورهای جنوب قد علم کرده است.
۳- همکاری با قدرتهای نوظهور در نظام بینالملل: بارزترین جلوه همکاری اقتصادی برزیل با قدرتهای نوظهور را میتوان در عضویت این کشور در گروه بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) یافت که به ویژه از سال ۲۰۱۰، نشستهای این گروه با حضور مقامهای عالیرتبه دولتی، اعتبار بیشتری یابد.
به عنوان مثال، برزیل در اجلاسهای بریکس آشکارا اعلام کرده است که تعداد نمایندگان کشورهای غربی در صندوق بینالمللی پول بسیار زیاد است و این در حالی است که کشورهای درحال توسعه و قدرتهای نوظهور نقش اندکی در این سازمان ایفا میکنند.
برزیل از طریق تشکل گروه بریکس تلاش کرده است سهم کشورهای غیرغربی و در حال توسعه در تصمیمات این سازمان را افزایش دهد. در همین چارچوب، برزیل پیشنهاد ایجاد بانک توسعه بریکس را با هدف تامین مالی پروژههای عمرانی بر مبنای توسعه پایدار هم در کشورهای عضو و هم در سایر کشورهای در حال توسعه در اجلاس سران بریکس مطرح کرد. در صورتی که این پیشنهاد وارد مرحله اجرایی خود شود، بانک توسعه بریکس بهعنوان یک سازوکار موازی صندوق بینالمللی پول عمل خواهد کرد.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد، Â چهارشنبه سوم شهریور۱۳۹۵
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰